ایرانیان بارها نفت و رفتارهای رانتجویانه مرتبط با آن یا خود با غرب را مقصر بدبختیهای خود دانستهاند(آموزگار ۲۰۱۴؛ وهابی ۲۰۱۸.) در واقع ایران نمیتواند به توسعه اقتصادی-اجتماعی دستیابد، نه منحصرا به دلیل میزان بیرویه رانتجویی و رفتار غارتگرانه که نشانگان مزمن عدماعتماد به دلیل پدیدارشدگی اختلافات آشتیناپذیر در همه عرصههای زندگی است، بلکه عمدتا به این دلیل که نمیتواند اقتصادی شفاف و پاسخگو که به روی کسبوکارها باز است، داشتهباشد و بهعنوان سرزمین فرصتها عمل کند که آن را از ترکیبکردن همکاری و رقابت، نظم و تغییر و پویایی بازار به شکل تخریب خلاق با کارکرد ثباتبخشی دولت رفاه(یا هر شکل دیگر از تور ایمنی مانند مدل اشتغال مادامالعمر در ژاپن) باز میدارد.
رفتارها و گرایشهای رانتجویانه در کنار دولتهای رانتی در ایران(بنگرید به لعل ۱۹۸۴؛ استیگلیتیز ۱۹۹۰؛ رضاقلی، ۱۹۹۸، ۲۰۰۷؛ وهابی، ۲۰۱۵، ۲۰۱۷) محرکهای اصلی نیستند و از عوارض نبود شفافیت، مسوولیتپذیری و سرمایه اجتماعی(اعتماد) در حالت بینابینی تأخیری هستند. (بنگرید به گوهردانی ۲۰۱۷، ۲۰۱۸ الف، ب.) نفت برای ایرانیان نفرین نیست(اسمیت ۲۰۰۷؛ اصفهانی و همکاران ۲۰۱۳؛ راس ۲۰۱۵؛ رحمتی و کریمیراد ۲۰۱۷) بلکه ریشه گسیختهشدن آنها و آشفتگی مرتبط با آن است. همانطور که واتس(۲۰۰۴: ۷۵) بیان میکند؛ «سهمی که نفت در افروختن آتش جنگ یا اقتدارگرایی برعهده دارد بر روی نیروهای پویای سیاسی از پیش موجود(پیش از آمدن نفت) بنا میشود.» نیروها و صداهای مشابه الگوها و روندهای بسیار مشابهی را در نظم اجتماعی-اقتصادی ایرانیان در دورههای قبل و بعد از نفت ایجاد کردند.
این یک قاعده کلی از روششناسی ما را تثبیت میکند که در آن هیچ عامل واحد یا مجموعهای از عوامل نمیتوانند بهعنوان علت عقبماندگی یا پیشرفت(یا هر پدیده اجتماعی دیگری) عمل کنند. کار عوامل تقریبا همیشه توسط لایههای رسوبشده ریشهدار اجتماعی میانجیگری میشود و به این ترتیب عواملی یکسان میتوانند بروندادهای آشکارا متفاوتی در قالبهای تاریخی گوناگون زندگی داشته باشند. بهعنوان مثال، مداخلات خارجی، در ژاپن و آلمان اثرات متفاوتی از مداخله خارجی در مکزیک، ایران یا روسیه دارد. اتحاد تزلزلناپذیر با آمریکا بر فرآیند توسعه در کرهجنوبی نسبت به ایران یا عربستانسعودی تاثیر آشکارا متفاوتی گذاشتهاست.
اگر دسترسی به درآمدهای نفتی در نروژ در مقایسه با ایران متفاوت عمل میکند، علت آن جهانوارگیهای آشکارا متفاوت آنهاست. آنچه در نهایت باعث ایجاد تلاطم گسترده در نظم اجتماعی-اقتصادی ایران میشود، بود یا نبود درآمد نفتی و تراژدی اشتراکیها نیست، بلکه تراژدی آشفتگی، تشکیل ائتلافهای ناپایدار، شکستهای نهادی و نظمهای آشوبناک بیرونآمده از وابستگی به نظامهای متخاصم و انشعابات داخلی آنها و بار قضاوتی است که بر دوش ایرانی میگذارند. اینها فارغ از بود و نبود نفت در مورد ایران صدق میکند.
گردونه شانس اتوابزار رو بچرخون! کلی جایزه ببر
اتحاد(یا عدماتحاد) با غرب، نعمت یا نقمت نیست و اثری مشابه با اثر درآمد نفت دارد. غرب منبع و نیروی طبیعت است که بسته بهوجود(یا عدموجود) انسجام اجتماعی(عصبیت ابنخلدون) میتواند رام شود و سازنده یا مخرب بهکار گرفته شود. کشورهایی مانند عربستانسعودی وجود دارند که با غرب ائتلاف پایداری شکل دادند، کشورهایی که به لیگ کشورهای توسعهیافته نپیوستهاند، درحالیکه کشورهای دیگر مانند کرهجنوبی یا ژاپن پیوستهاند. همچنین کشورهایی مانند مصر داریم که جهتگیری خود را از رویکرد ضدغربی به طرفدار غرب تغییر دادهاند و هنوز از مزایای آن از حیث دو شاخه شدید در تجربه توسعه خود بهرهمند نشدهاند (بنگرید به روت ۲۰۰۸: ۱۴۴-۱۴۰).